زيرا دوستاني که در تنگنا هستند ديگر به او دسترسي ندارند
در دوران آشوب به شهرها آمدم
زماني که گرسنگي بيداد مي کرد
در زمان شورش به ميان مردم آمدم و به همراهشان فرياد زدم
عمري که مرا داده شده بود بر زمين چنين گذشت
خوراکم را ميان معرکه ها خوردم
خوابم را ميان مردگان خفتم
عشق را بهايي ندادم و از طبيعت بي صبرانه گذشتم
آهاي آيندگان شما که از دل گردابي بيرون مي جهيد
که ما را بلعيده است
وقتي از ضعف هاي ما حرف مي زنيد
از زمانه ي سخت ما هم چيزي بگوييد
به يا دبياوريد آنجا که ستم بود و اعتراضي نبود
ولي اين را خوب مب دانم
که حتي نفرت از حقارت نيز آدمي را سنگدل مي کند
حتي خشم ب رنابرابري هم صدا را خشن مي کند
آخ که ما خواستيم زمين را براي مهرباني مهيا کنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم
ولي شما وقتي به روزي رسيديد که انسان ياور انسان بود
درباره ي ما با رافت داوري کنيد!