سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آذر 88 - آلما

السلام علیک یا اباعبداله الحسین

سلام برتو ای پسر فاطمه ،سلام بر جانهایی که در آستانت فدا شدند ...
امروز روز اول محرمه .اومدم تو مراسم عزات.
اومده بودم آبرو بخرم .میخواستم دربین عزاداراتون باشم تا بین اونها به من روسیاه هم نگاهی کنی حسین ...
برمصیبت شما دلم شکست و اشکم سرازیر .شرم کردم تو مجلست حسین ...
رفتم آخر مجلس و دم در نشستم ،محل ورود عزادارات ،تاشاید خاک پاشون آبرو به این روسیاه بده .
فدای عزادارات بشم حسین ...
دربین عزادارائی که می اومدن  بچه های کوچکی بودن با لباس مشکی عزا...
نوزادهایی  با سربند یا علی اصغر در آغوش پدراشون .
بچه های یک ساله بیشتر بودن...
یاد امیر علی خودم افتادم ...
آرزوم بود که محرمت برسه و خودم لباس علی اصغر تنش کنم و...
امیر علی من هم یک ساله بود ،اگه بود...
فدای علی اصغرت حسین جان

ز ضرب تیر، چنان دست و پای خود گم کرد
که خواست گریه کند در عوض، تبسم کرد...



دل نوشته » آلما » ساعت 11:58 عصر روز جمعه 88 آذر 27
آوای دوست ()

؟

اگر شراب خوری ذره ای فشان بر خاک

از آن گناه که نفعی رسد بغیر چه   باک



دل نوشته » آلما » ساعت 10:47 عصر روز پنج شنبه 88 آذر 19

شبروان  مست  ولای  تو علی

جان   عالم  به  فدای  تو علی

 

خدایا توفیق بده علی رو بشناسیم ...



دل نوشته » آلما » ساعت 12:0 عصر روز یکشنبه 88 آذر 15

گفتم به وصل رویت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

 

 



دل نوشته » آلما » ساعت 10:33 صبح روز جمعه 88 آذر 13